مالیدن چشم. مالش دادن پلک چشم، هوشیار شدن و ازغفلت برآمدن. (آنندراج). از خواب غفلت بیدار شدن. - چشمت را بمال، یعنی درست حواست را جمع ک-ن و خوب دیدۀ بینش خود را بگشای: سگ بنطق آمد که ای صاحب کمال بی حیامن نیستم، چشمت بمال. شیخ بهائی
مالیدن چشم. مالش دادن پلک چشم، هوشیار شدن و ازغفلت برآمدن. (آنندراج). از خواب غفلت بیدار شدن. - چشمت را بمال، یعنی درست حواست را جمع ک-ن و خوب دیدۀ بینش خود را بگشای: سگ بنطق آمد که ای صاحب کمال بی حیامن نیستم، چشمت بمال. شیخ بهائی
دو تن که در کنار یکدیگر آرامند. همسر. جفت، هر دو چیز که در کنار هم قرار گیرند: درخت ساده از دینار و از گوهر توانگر شد کنون با لاله اندر دشت هم بالین و بستر شد. فرخی
دو تن که در کنار یکدیگر آرامند. همسر. جفت، هر دو چیز که در کنار هم قرار گیرند: درخت ساده از دینار و از گوهر توانگر شد کنون با لاله اندر دشت هم بالین و بستر شد. فرخی